بحث درباره آداب معاشرت است. در اين باره در قرآن كريم مسائلى مطرح شده كه بعضى از آنها عموميت دارد و بعضى درباره رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلم است كه شايد با بيانى كه عرض مىكنيم كمابيش قابل توسعه باشد.
آنچه مربوط به عموم افراد است، آدابى چند است كه در اين جا به بعضى از آنها اشاره مىكنيم: در سوره نور چندين آيه هست كه كما بيش با هم مربوط است و از آيه 27 شروع مىشود: «يا ايها الذين آمنوا لاتدخلوا بيوتا غير بيوتكم حتى تستانسوا و تسلموا على اهلها ذلكم خير لكم لعلكم تذكرون × فان لم تجدوا فيها احدا فلاتدخلوها حتى يؤذن لكم و ان قيل لكم ارجعوا فارجعوا هو ازكى لكم والله بما تعملون عليم; اى كسانى كه ايمان آوردهايد، به خانههايى كه خانههاى شما نيست داخل مشويد تا اجازه بگيريد و بر اهل آن سلام گوييد. اين براى شما بهتر است، باشد كه پند گيريد. و اگر كسى را در آن نيافتيد پس داخل مشويد تا به شما اجازه داده شود و اگر به شما گفته شد: «برگرديد»، پس برگرديد، كه آن براى شما سزاوارتر است و خدا به آنچه انجام مىدهيد داناست.»
وارد شدن به خانه ديگران به چند صورت تصور مىشود: الف - شخص علم دارد به اين كه صاحب خانه راضى است. ب - مورد شك است. ج - علم دارد به اين كه راضى نيست. روشن است در جايى كه انسان، علم به عدم رضايت دارد يا اذن بگيرد ولى جواب رد بشنود نبايد وارد بشود: «و ان قيل لكم ارجعوا فارجعوا» اگر كسى خواست وارد منزل كسى بشود و اجازه خواست و گفتند «برگرديد» يعنى اجازه ندادند اصرار نكند و برگردد. اين براى شما بهتر و براى مصالح جامعه اسلامى مفيدتر است. صورت ديگر اين است كه علم دارد به اين كه طرف راضى استيا قبلا چنين اجازهاى را گرفته يا از نحوه رفتار و گفتار صاحبخانه به دست آورده است، در آنجا هم ورود جايز است منتهى آدابى دارد: يكى از آدابى كه مىبايست رعايتبكند اين است كه سرزده وارد نشود اگر دوستانى با همديگر روابطى دارند يا كسانى براى حاجتى - مادى يا معنوى - به كسى مراجعه مىكنند، چون ممكن استشخص در داخل خانهاش آمادگى براى پذيرش نداشته باشد يا در حالى باشد كه نمىخواهد كسى او را در آن حال يا به آن صورت ببيند اين است كه در اسلام تاكيد مىشود كه «استيناس» كنيد. استيناس كردن; يعنى انجام دادن كارى كه توجه را جلب بكند و در روايات در توضيحش آمده كه صدا بزنيد يا تنحنح بكنيد تا خودش را آماده كند. ضمنا دستور مىدهد كه سلام هم بكنيد «حتى تستانسوا و تسلموا على اهلها» كه بعدا جداگانه درباره آن بحثخواهيم كرد. اما اگر شخصى خواست وارد اتاق يا خانهاى بشود كه كسى در آن نيست و مثلا در زد و كسى جواب نداد و فهميد كه كسى آن جا نيست كه از او اجازه بگيرد در اين صورت هم وارد نشود: «فان لم تجدوا فيها احدا فلاتدخلوها حتى يؤذن لكم» طبعا وقتى كسى نباشد اذن هم تحقق نمىيابد پس شما بايد وارد نشويد تا كسى پيدا شود و به شما اذن بدهد. مواردى هست كه رفت و آمد افراد با هم خيلى زياد است; مثلا اهل يك خانه كه در اتاقهاى متعددى زندگى مىكنند رفت و آمد متعارف دارند: بچهها وارد اتاق پدر و مادرشان مىشوند يا كسانى كه در خانه كار مىكنند مانند كلفت و نوكر و عبيد و امايى كه سابقا بودند و در خانه كار مىكردند، آيا هر دفعهاى كه مىخواهند بيايند لازم است اذن بگيرند يا نه؟ در آيه 58 سوره نور مىفرمايد: «يا ايها الذين آمنوا ليستاذنكم الذين ملكت ايمانكم والذين لم يبلغوا الحلم منكم ثلاث مرات» كسانى كه مملوك شما هستند و در خانه شما كار مىكنند و همين طور بچههايى كه به حد تكليف نرسيدهاند سه مرتبه در شبانه روز اذن بگيرند: پيش از نماز صبح، موقع ظهر و بعد از نماز عشا. اينها مواقعى است كه معمولا انسان استراحت مىكند و دلش مىخواهد تنها باشد. و در آيه بعد مىفرمايد: «و اذا بلغ الاطفال منكم الحلم فليستاذنوا كما استاذن الذين من قبلهم» اما اگر بچهها به حد تكليف رسيدند بايد مثل سايرين اجازه بگيرند; يعنى غير از سه مرتبهاى كه گفته شد هر وقت ديگر هم مىخواهند وارد بشوند بايد اجازه بگيرند.
و اما درباره غذاخوردن در خانه ديگران، مواردى هست كه هر چند اذن صريحى از طرف صاحب خانه نباشد جايز است و آنها مواردى است كه معمولا انسان علم به رضايت طرف دارد و اگر كسى راضى نباشد بايد تصريح كند. در آيه 61 از همين سوره پس از اشاره به افرادى كه معذوريتهايى دارند «ليس على الاعمى حرج و لا على الاعرج حرج و لا على المريض حرج» مىفرمايد: «و لا على انفسكم ان تاكلوا من بيوتكم او بيوت آبائكم او بيوت امهاتكم او بيوت اخوانكم او بيوت اخواتكم او بيوت اعمامكم او بيوت عماتكم او بيوت اخوالكم او بيوت خالاتكم او ما ملكتم مفاتحه او صديقكم ليس عليكم جناح ان تاكلوا جميعا او اشتاتا» مفسران فرمودهاند كه منظور از «بيوتكم» بيوت فرزندانتان است; يعنى خانه فرزندان به منزله خانه خودتان است. از اين آيه شريفه استفاده مىشود كه خويشاوندان نزديك براى استفاده از ماكولات در خانه يكديگر نيازى به اذن گرفتن ندارند همچنين خانه دوستى كه كليدش را در اختيار شما گذاشته است و در واقع در اين موارد «اذن فحوى» وجود دارد «ليس عليكم جناح ان تاكلوا جميعا او اشتاتا» وعدهاى مشغول غذا خوردن باشند يا تنها باشيد اما وقتى مىخواهيد وارد بشويد اين آداب را رعايت كنيد: «فاذا دخلتم بيوتا فسلموا على انفسكم تحية من عندالله مباركة طيبة» وارد خانه كه مىشويد سلام كنيد «فسلموا على انفسكم» مفسران فرمودهاند كه اين آيه از مواردى است كه همه مؤمنين به منزله يكديگر حساب شدهاند. و سلام كردن به ديگران سلام كردن به خودتان تلقى شده است و بعضى گفتهاند كه از اين آيه استفاده مىشود كه اگر كسى هم در خانه نباشد بر خودتان سلام كنيد. «تحية من عندالله مباركة طيبة» اين سلام كردن تحيتى است از ناحيه خدا و هم مبارك و پربركت است و هم طيب و خوش; پربركت استيعنى آثار خيرى بر آن مترتب مىشود و طيب استيعنى نفوس مىپسندند و خوششان مىآيد و احساس آرامش مىكنند. از اين جهت مناسب استبحثى درباره سلام كردن و آيات مربوط به آن داشته باشيم.
سلام كه با سلامت، هم خانواده است معنايش نفى خطر يا ملزوم آن است. اين شعار اسلامى كه به عنوان تحيت ادا مىشود و در قرآن كريم مورد تاكيد قرار گرفته، شايد يكى از حكمتهايش اين باشد كه هر انسانى در زندگى دايما نگرانيها، خوفها و دل واپسيهايى دارد و با هر كسى مواجه مىشود چون احتمال مىدهد كه از ناحيه وى ضررى به او برسد اين نگرانى را دارد. پس اولين چيزى كه در هر برخوردى مطلوب است رفع اين نگرانى است، يعنى انسان احساس كند كه از طرف آن شخص ضررى به او نمىرسد و هيچ چيز براى انسان مهمتر از دفع ضرر نيست و بعد نوبت مىرسد به جلب منفعت. اين است كه در اولين برخورد بهترين چيزى كه بايد رعايتبشود همين تامين دادن به طرف است كه از ناحيه من به شما ضررى نمىرسد. بد نيست اشاره بكنيم به مكتب اگزيستانسياليسم كه پيروان آن معتقدند: اصولا زندگى با دلهره و اضطراب، توام است و حيات بدون دلهره و اضطراب امكان ندارد. البته آنان در اين باره افراط و مبالغه كردهاند ولى اين حقيقتى است كه يك موجود ذى شعور اولين چيزى كه موجب توجهش قرار مىگيرد اين است كه سلامتى و امنيت داشته باشد; يعنى ضررى به او نرسد و جان و مال و ساير چيزهاى مورد علاقهاش محفوظ باشد. پس در روابط اجتماعى اولين چيزى كه بايد تامين بشود سلامت و امنيت است كه اگر اين نباشد زندگى اجتماعى هيچ ارزشى ندارد. از اين رو در موارد زيادى «سلام» با «آمين» در قرآن كريم تواما ذكر شده است. مىدانيد يكى از اسمهاى خداى متعال «سلام» است و آن جا كه اين اسم در قرآن كريم ذكر شده به دنبالش «مؤمن» هم آمده است: «السلام المؤمن المهيمن» (1) خداست كه سلامتى را تامين و خطر را از ديگران رفع مىكند. «مؤمن» در اين جا يعنى كسى كه ايجاد امن مىكند. و در روز قيامتبه مؤمنين گفته مىشود: «ادخلوها بسلام آمنين; (2) با سلام و امن وارد بهشتشويد.» به هر حال اهميت موضوع سلام به خاطر اين است كه به طرف، احساس آرامش و امنيتخاطر مىدهد و اين در زندگى اجتماعى خيلى مهم است. گاهى منظور از سلام اين نيست كه از ناحيه من سلامتى براى شما تامين مىشود يا خطرى ايجاد نمىشود بلكه منظور اين است كه از خدا براى شما سلامت و دفع ضررها و خطرها را مىخواهم; يعنى وقتى مىگوييم «سلام عليكم» ممكن ستبه قصد دعا باشد; يعنى از خدا مىخواهم كه سلامتى را براى شما تامين كند و برگشتش به اين است كه سلام از ناحيه چه كسى باشد: وقتى مىگوييم «سلام عليكم» يعنى سلام منى عليكم يا «سلام من الله عليكم» آنچه در بين عموم مردم متعارف است معنايش اين است كه از ناحيه سلامكننده خطرى به شما نمىرسد ولى كسى كه بينش توحيدى دارد و در هر حال توجهش به خدا هست اين سلام را از ناحيه خدا مىداند و از خدا درخواست مىكند كه براى او سلامت ايجاد كند و او را از خطرها حفظ نمايد. اگر به اين قصد باشد هم تحيت استبراى او و هم دعا. خداى متعال به پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم مىفرمايد: «و اذا جائك الذين يؤمنون بآياتنا فقل سلام عليكم» (3) ممكن است اين آيه ناظر به مؤمنينى باشد كه مهاجرت مىكردند و از مكه به سوى پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم مىآمدند ولى مورد، مخصص نيست و حكم فراگير است. در قرآن كريم در ضمن داستانهاى انبيا نقل شده كه ملائكه به ايشان سلام گفتند; مثلا در داستان حضرت ابراهيمعليه السلام در چند مورد در قرآن كريم تكرار شده كه موقعى كه ملائكه براى خراب كردن شهر لوط آمدند اول خدمتحضرت ابراهيمعليه السلام رسيدند و هنگام ملاقات با آن حضرت سلام كردند. يكى آيه69 سوره هود و ديگرى آيه 52 سوره حجر و سومى آيه25 سوره والذاريات. همچنين هنگامى كه حضرت ابراهيمعليه السلام مىخواست از آزر جدا بشود: «قال سلام عليك ساستغفر لك ربى» (4) و اين از موارد سلام وداع است. همان طور كه انسان موقع برخورد، سلام مىكند در موقع جدا شدن هم خوب استسلام بكند الآن هم در ميان اعراب مسلمان كمابيش مرسوم است كه موقع جداشدن از يكديگر سلام مىكنند. مواردى هست كه خداى متعال به بندگانش سلام فرموده است; از جمله در آيه 47 سوره طه مىفرمايد: «والسلام على من اتبع الهدى». و در دو آيه بطور عموم بر همه انبيا سلام فرستاده است: يكى آيه 181 سوره والصافات كه مىفرمايد: «سلام على المرسلين» و ديگرى هم آيه 59 سوره نمل: «و سلام على عباده الذين اصطفى» همچنين سلامهايى راجع به اشخاص خاصى هست: يكى در مورد حضرت يحيىعليه السلام در آيه 15 سوره مريم «و سلام عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعثحيا.» و مشابهش از حضرت عيسىعليه السلام است كه خودش مىفرمايد: «و السلام على يوم ولدت و يوم اموت و يوم ابعثحيا.» (5) در چند مورد هم در سوره والصافات بعد از ذكر داستان چند نفر از انبياءعليه السلام مانند حضرت نوح و حضرت ابراهيم و حضرت موسى و حضرت هارون و حضرت الياس برايشان درود مىفرستد (سوره والصافات: 79، 109، 120، 130) نيز در آيه 48 سوره هود بعد از ذكر فرونشستن توفان مىفرمايد: «قيل يا نوح اهبط بسلام منا و بركات عليك». يكى از نامهاى بهشت «دارالسلام» است كه به نوبه خود اهميت موضوع سلام و سلامتى و امنيت را اثبات مىكند. آياتى داريم كه وقتى مؤمنين وارد بهشت مىشوند از طرف ملائكه به ايشان سلام داده مىشود و تحيتخود مؤمنان هم در هشتسلام است: آيه 10 سوره يونس، 46 سوره اعراف، 32 سوره نحل، 24 سوره رعد، 23 سوره ابراهيم،46 سوره حجر،34 سوره ق، 44 سوره احزاب، 75 سوره فرقان، 58 سورهيس، 62 سوره مريم و 26 سوره واقعه. از چيزهايى كه اهميت موضوع سلام و سلامتى را اثبات مىكند همين است كه خود اسلام، «سلام» تلقى شده و برنامههاى اسلام «سبل السلام» ناميده شده است: «يهدى به الله من اتبع رضوانه سبل السلام» (6) وقتى قرآن مىخواهد اهميت اسلام و قرآن را بيان كند مىفرمايد: خداى متعال به وسيله قرآن راههاى سلام را به مردم نشان مىدهد، و يكى از بزرگترين اوصاف قرآن اين است كه به سوى راههاى سلام هدايت مىكند. در اسلام تاكيد شده كه مؤمنان به يكديگر سلام كنند و پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم حتى به زنان و كودكان هم سلام مىكردند و روايات زيادى درباره احكام و فضيلتسلام وارد شده كه در اين جا نيازى به ذكر آنها نيست.
يكى از نكتههايى كه در آداب معاشرت در قرآن كريم مورد تاكيد واقع شده جواب تحيت است. آيه86 سوره نساء مىفرمايد: «و اذا حييتم بتحية فحيوا باحسن منها اوردوها ان الله كان على كل شىء حسيبا» كلمه تحيت از ماده حيات است و گويا در اصل به اين صورت بوده كه به عنوان اداى احترام مىگفتند: «حياك الله» يا «زنده شايد بتوان گفت كه هر كس هر نوع احترامى به كسى بگذارد ولو با دادن هديه يا گفتن تبريك و تسليت، و فرستادن نامه، مستحب است كه پاسخ احترامش داده شود. باشيد» چنان كه در فارسى گفته مىشود يا در شعارها مىگويند «زندهباد» كم كم توسعه داده شده به هر سخنى كه براى اداى احترام گفته مىشود بلكه به عملى هم كه به عنوان اداى احترام انجام شود تحيت گفته مىشود. به هر حال، تحيتى كه به عنوان شعار اسلامى تعيين شده همان سلام است كه مستحب مؤكد ولى جوابش واجب است. و جواب هم بايد مطابق با تحيتيا كاملتر باشد; مثلا اگر كسى گفت: «سلام عليكم» شما بگوييد «سلام عليكم و رحمة الله» يا اگر گفت «سلام عليكم و رحمة الله» شما بگوييد «سلام عليكم و رحمة الله و بركاته». «و اذا حييتم بتحية فحيوا باحسن منها اوردوها» هر كس هر نوع تحيتى بگويد مطلوب است كه جواب داده شود اگر تحيت، سلام باشد پاسخش واجب وگرنه مستحب است. يكى ديگر از تحيتهايى كه مورد تاكيد واقع شده، هنگام عطسه كردن است; يعنى كسى كه عطسه كرد به او بگوييد «يرحمك الله» و او در پاسخ بگويد: «يغفرالله لك» و شايد بتوان گفت كه هر كس هر نوع احترامى به كسى بگذارد ولو با دادن هديه يا گفتن تبريك و تسليت، و فرستادن نامه، مستحب است كه پاسخ احترامش داده شود، و از جمله در روايات شريفه وارد شده كه: «رد جواب الكتاب واجب كوجوب رد السلام; جواب نامه، همچون جواب سلام، واجب است.» ادامه دارد
1) حشر(59) آيه23. 2) حجر (15) آيه46. 3) انعام (6) آيه54. 4) مريم (19) آيه47. 5) همان، آيه33. 6) مائده (5) آيه16.